ﯾﻪ ﻭﺍﻗﻌﻴﺘﻪ ﻧﻤﻴﺸﻪ ﺍﺯﺵ ﮔﺬﺷﺖ ،
ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺩﺧﺘــــﺮﺍ
ﭘُﺮِ ﺍﺯ ﻏُﺼﻪ ﻫﺎﯼِ ﯾﻮﺍشکیه.....

تنهاییت را با کسی پر نکن ...؛
احساست را بازی می دهند و در آخر می گویند ؛
" قسمت " نبود ...

بـﮧ همیـטּ بغض لعنتے قسم

نوبت گریـﮧ ے تو هم میرسـב ...

شڪ نڪـטּ

هر دختری آرزو داره صبح که از خواب پا می شه 2 تا چیز بشنوه! 
یکــی اینکـه یکــی تــو گوشــش بگــه: صبـــح بخیـــر خانومـــم... 
یکیـــم بگـــه: دوســـت دارم مــامــانـــی...

بعضی وقت ها...

چنان کیشت می کنند...

که سالهای سال مات میمانی...

خــوش به حــال اونــایی که تــو دنیـــای واقــِعی
اونقـــدر ســرشون شُلــوغه که
وقــت نمی کنــن بیـــان دنیــای مجـــازی . ♥

چه پـــــر جـــــرأت و مغـــرور مـی شــود در بـرابــرت کســـی که

مـــی فهمــــــد از تـــــــه دل دوسـتــــش داری .... !

بـایـد رو پـیـشـونـی بـعـضـی از آدمـا نـوشـت :


ایـن شـخـص از آنـچـه کـه شـمـا در ظـاهـر مـی بـیـنـیـد داغـون تـر اسـت ...!!!

بــا مـــــــن لــج نکــن بــغــض نــفــهــم
ایــن کــه خــودت را گــوشه ی گــلــو قــائـــــــم کــنــی
چــیزی را عــــــــــوض نمـــیـکنــد . . .

کافییست کسی اسمم را صدا بزند.....
بعد از اسمم ویرگولی بگذارد
کمی مکث کند و.....
بگوید :"خوبی؟! "
آنوقت هیچی نمی گویم و از گریه منفجر میشوم!!

نمیـــــــدانمـ چـــﮧ بَـــر سَـــرِ زندگـــیِ مَــטּ و تــو می آیــــد
...
فقط میدانـــــم

◄◄◄ زندگــــی بدوטּ ِ تـُــو یعنـــــی
::

✗ " کــــــــآتـــ " ✗

گاهی وقتا توی رابطه ها نیازی نیست طرفت بهت بگه : بـــــــــــــرو !
همین که روزها بگذره و یادی ازت نگیره … همین که نپرسه چجوری روزا رو به شب میرسونی… همین که کار و زندگی رو بهونه میکنه… همین که دیگه لا به لای حرفاش دوستت دارم نباشه و همین که حضور دیگران توی زندگیش پر رنگ تر از بودن تو باشه …
هزار بار سنگین تر از کلمه ی برو واست معنا پیدا میکنه!!!
پس برو قبل از اینکه ویرون تر از اینی که هستی بشی…!

درد یعنی....

اونیکه دوسش داری بشینه کنارت...

از اونیکه دوسش داره برات بگه...

هی فلانی!دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
هرجا که دلت میخواهد برو…
فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه
باز هم آرام نگیری….

بهــای سنگیـــنــی دادم. . .

تــا فهمـــیـدم

کـســی را کـه “قـصـد” مــانـدن نـدارد. . .

بــایـد راهــی ڪــرد . . .!!!

هنوز منتظرم
وسط یک شب بارانی
که از شدت تب عرق کرده ام
بیدارم کنی و
بگویی
چیزی نیست
خواب می دیدی...

بازی تمام شد رفیق.... توبردی....


حالا نقاب را بردار بگذار ببینم ....



زندگی را به چه کسی باختم...

کاش بعد از همه دلقک بازی هایم...
کسی می آمد ماسک را از روی صورتم بر میداشت..
می گفت....
حالا از درد هایت بگو...
من گوش می کنم...

"من" یک دختر اما "خودم" هستم!!

صبور و عجول! سنگین، مغرور با پیچیدگی ساده!

فراری از دختران آهن پرست و پسران مانکن پرست...

و برای آنان که چهره های رنگ شده را می پرستند نه سیرت آدمی...

هیج ندارم...!!

... حوالی من برایشان توقف ممنوع است...

ولی برای کسانی که لایق باشند بی آنکه بخواهند جـــآن هم میدهم

قـــدم نزن
این جـــا…
این شعـــر ها ، آن قدر بارانی اند
که می ترســم تمام لحظه هایتـــ خیس شوند…!

تمام سال های زندگیم ،
تــــــاوان پس می دهم ،
تـاوان دیدن خنـــــده ای ،
که مال من نبــــــــــــود